تا کمی مهربانتر باشیم گفته ام که:
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هرچه دیده بیند دل کند یاد
بسازم عینکی شیشش خدا بین
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
اساس کشی کردم به اینجا. به نظر این یکی سروره خیلی بهتری داره.
مطالب قبل از این تاریخ هم مال وبلاگ قبلیم هست.
خدا را دیدم
بر دری استاده
در ،در باغی بود
چون همیشه
خنده ای داشت به لب
ذست او تنگی بود
-آبقند و بیدمشک-
به من گفت بیا
و مرا مهمان کرد
چه مبارک سحری بود...