وتین

دفترچه من

وتین

دفترچه من

پیام های کوتاه
  • ۳ مهر ۹۴ , ۱۲:۴۸
    اگر
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

کاش خر باشیم

میان دو خر بهر جو جنگ شد

لگد زد یکی ، دیگری لنگ شد

بنالید از درد و گفتا همی

که حاشا تو خر نیستی آدمی!

روا نیست خر گویمت زانکه خر

نیازارد انباز خود چون بشر


پ.ن در کتابچه ای این شعر از طالبوف نقل شده بود اما در فضای مجازی این شعر از شاعر ناشناس نقل شده است.

برجام ظریف


در میکده شب، باده ی بسیار کشیدم

مدهوش نگشتم مگر آن لحظه که دیدم

برجام  نوشته است ظریفی که همه عمر

از صحبت اغیار وفا هیچ ندیدم


عاشق خفته

شامگاهان واله و بی تاب می جویم تو را
تا زمین روشن شد از مهتاب می جویم تورا
سرزنش کمتر کن این چشمان خواب آلود را 
در حقیقت گم شدی در خواب می جویم تو را

عبد زکی

غریب هستی و جز خون تو گواهی نیست

که از قبیله جُونی و کم گناهی نیست

به جرم عشق،به جرم محبت مولا

تو را درست گرفتند،اشتباهی نیست

پی تهیه حلوای نقد پاریس اند

کسی به فکر تو اصلاً در این نواحی نیست

تو اتکا به کسی جز خدا نخواهی کرد

که لطف"شیخ عجم"گاه هست و گاهی نیست

بگو به یوسف ما که برادری با سگ 

به جز فتادن از چاله ای به چاهی نیست

کدام باد تواند تو را تکان بدهد

که گفته است که این کوه غیر کاهی نیست

چهار اسماعیلت ذبیح عشق شدند

خوشا دلت، دل بی داغ"قتلگاهی"نیست

به روسیاهی من،نیست روسپیدی اگر

به رو سپیدی تو هیچ رو سیاهی نیست.

قسم به خانه ویران تو که در محشر

به جز نگاه علی هیچ سرپناهی نیست


بلندشو نفست گرم شیخ ابراهیم...

بگو#علی که جز این راه هیچ راهی نیست


محسن عرب خالقی


لعنت

«بعضی وقتا هستش که باید فقط خفه شی،لازمم نیست چیزی بگی .» این درسو همین الان زندگی بهم داد.

کاملا مادرانه

شنیده می شود از آسمان صدایی که...
کشیده شعر مرا باز هم به جایی که ...
نبود هیچ کسی جز خدا، خدایی که...
نوشت نام تورا، نام آشنایی که ـ

پس از نوشتن آن آسمان تبسم کرد
و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد

نوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شد
نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد
نوشت فاطمه تکلیف نور روشن شد
دلیل خلق زمین و زمان معین شد

نوشت فاطمه؛ یعنی، خدا غزل گفته است
غزل قصیده ی نابی که در ازل گفته است

نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد
ز درک خاک مقام فراتری دارد
خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد
درون خانه بهشت معطری دارد

پدر همیشه کنارت حضور گرمی داشت
برای وصف تو از عرش واژه بر می داشت

چرا که روی زمین واژه ی وزینی نیست
و شأن وصف تو اوصاف اینچنینی نیست
و جای صحبت این شاعر زمینی نیست
و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست

خدا فراتر از این واژه ها کشیده تورا
گمان کنم که تورا، اصلا آفریده تورا-

که گرد چادر تو آسمان طواف کند
و زیر سایه ی آن کعبه اعتکاف کند
ملک ببیند و آنگاه اعتراف کند
که این شکوه جهان را پر از عفاف کند

کتاب زندگی ات را مرور باید کرد
مرور "کوثر" و "تطهیر" و "نور" باید کرد

در آن زمان که دل از روزگار دلخور بود
و وصف مردمش الهَیکم التکاثر بود
درون خانه ی تو نان فقر آجر بود
شبیه شعب ابی طالب از خدا پر بود

بهشت عالم بالا برایت آماده است
حصیر خانه ی مولا به پایت افتاده است

به حکم عشق بنا شد در آسمان علی
علی از آن تو باشد... تو هم از آن علی
چه عاشقانه همه عمر مهربان علی!
به نان خشک علی ساختی، به نان علی

از آسمان نگاهت ستاره می خواهم
اگر اجازه دهی با اشاره می خواهم-

به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم
کنار شعر دو رکعت نشسته بنویسم
شکسته آمده ام تا شکسته بنویسم
و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم

به شعر از نفس افتاده جان تازه بده
و مادری کن و اینبار هم اجازه بده

به افتخار بگوییم: از تبار توایم
هنوز هم که هنوز است بی قرار توایم
اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم
کنار حضرت معصومه در کنار توایم

فضای سینه پر از عشق بی کرانه ی توست
کرم نما و فرود آ که خانه، خانه ی توست 
 
سید حمیدرضا برقعی

مهمانی


منم و تنهایی

انتظار آه سکوت

قطره اشکی لرزان -طفیل یادت-

در کنار این جمع

نیز همراه من است

و نگاهی که جا مانده به در

پیش من می آیی؟

خستم از این مهمانی

عاشقانه ای متفاوت

ای که تحریمست دل پیش سنای چشم تو
اندکی باما نشین تحریم ها بنما وتو
اخم با ما می کنی با غیر می خندی ظریف
گشته امید دلم تعلیق ازین تدبیر تو



از مولوی در تفسیر مولا

زین سبب پیغامبر با اجتهاد

نام خود وان علی مولا نهاد

گفت هر کو را منم مولا و دوست

ابن عم من علی مولای اوست

کیست مولا آنک آزادت کند

بند رقیت ز پایت بر کند

چون به آزادی نبوت هادیست

مؤمنان را ز انبیا آزادیست

ای گروه مؤمنان شادی کنید

هم‌چو سرو و سوسن آزادی کنید

تجده عونا

هنگام بلا تا که پناهی یابی                           رو کن سوی قبله و بخوان ناد علی