میان دو خر بهر جو جنگ شد
لگد زد یکی ، دیگری لنگ شد
بنالید از درد و گفتا همی
که حاشا تو خر نیستی آدمی!
روا نیست خر گویمت زانکه خر
نیازارد انباز خود چون بشر
پ.ن در کتابچه ای این شعر از طالبوف نقل شده بود اما در فضای مجازی این شعر از شاعر ناشناس نقل شده است.
در میکده شب، باده ی بسیار کشیدم
مدهوش نگشتم مگر آن لحظه که دیدم
برجام نوشته است ظریفی که همه عمر
از صحبت اغیار وفا هیچ ندیدم
غریب هستی و جز خون تو گواهی نیست
که از قبیله جُونی و کم گناهی نیست
به جرم عشق،به جرم محبت مولا
تو را درست گرفتند،اشتباهی نیست
پی تهیه حلوای نقد پاریس اند
کسی به فکر تو اصلاً در این نواحی نیست
تو اتکا به کسی جز خدا نخواهی کرد
که لطف"شیخ عجم"گاه هست و گاهی نیست
بگو به یوسف ما که برادری با سگ
به جز فتادن از چاله ای به چاهی نیست
کدام باد تواند تو را تکان بدهد
که گفته است که این کوه غیر کاهی نیست
چهار اسماعیلت ذبیح عشق شدند
خوشا دلت، دل بی داغ"قتلگاهی"نیست
به روسیاهی من،نیست روسپیدی اگر
به رو سپیدی تو هیچ رو سیاهی نیست.
قسم به خانه ویران تو که در محشر
به جز نگاه علی هیچ سرپناهی نیست
بلندشو نفست گرم شیخ ابراهیم...
بگو#علی که جز این راه هیچ راهی نیست
محسن عرب خالقی
منم و تنهایی
انتظار آه سکوت
قطره اشکی لرزان -طفیل یادت-
در کنار این جمع
نیز همراه من است
و نگاهی که جا مانده به در
پیش من می آیی؟
خستم از این مهمانی
زین سبب پیغامبر با اجتهاد
نام خود وان علی مولا نهاد
گفت هر کو را منم مولا و دوست
ابن عم من علی مولای اوست
کیست مولا آنک آزادت کند
بند رقیت ز پایت بر کند
چون به آزادی نبوت هادیست
مؤمنان را ز انبیا آزادیست
ای گروه مؤمنان شادی کنید
همچو سرو و سوسن آزادی کنید
هنگام بلا تا که پناهی یابی رو کن سوی قبله و بخوان ناد علی